Quantcast
Channel: پایگاه اینترنتی بهاباد
Viewing all articles
Browse latest Browse all 298

رئیس ثبت اخبار

$
0
0

 

{xtypo_code}گفت و گو با آقای عباس حاتمی خبرنگار محترم صداوسیما {/xtypo_code}

برای مصاحبه ،این بار به سراغ مردی رفته ایم که تمام زندگی خود را وقف کار خبرنگاری کرده است و به قول خودش اگر یک روز خبری از بهاباد پخش نشود شب از ناراحتی خوابش نمی برد.هرجا خبری باشد او هم هست .کسی که مردم استان وبعضا کشور را هرروز از حال و روز ما باخبر می کند.سالهای سال است که به دیدن او با دوربینی بر دوش در همه جا عادت کرده ایم.آنچه او سالهایی دور با دوربین خود ثبت کرده است این روزها یادآور خاطراتی شیرین و تلخ برای همه ماست.مدتها پیگیری کردیم اما موفق به صحبت با او نشدیم و همیشه به این بهانه که "وقت ندارم "ما را قال گذاشت.نهایتا با کمک برادرزاده اش توانستیم در اواسط اسفند راهی به خانه اش پیدا کنیم.همان اول با صراحت لهجه همیشگی آب پاکی را روی دست ما ریخت که نیم ساعت بیشتر وقت ندارید سریع سوالها را بپرسید که کار دارم و باید فیلمها را آماده کنم. آنچه در ادامه می آید حاصل یک گفتگوی سریع وبا ترس و لرز است با خبرنگار صداوسیما آقای عباس حاتمی بهابادی که با ما از خاطرات 21 سال تلاش بی وقفه و طاقت فرسا در عرصه خبرنگاری سخن گفته است.

کمی از خودتون بگید؟

بعد از برادرم محمدعلی که شهید شدن و خواهرم که فوت کردن من میشم بچه سوم ، ولی الان بچه اولم و متولد اول مرداد 1341.در بهاباد به دنیا اومدم  تاکلاس اول ابتدایی اینجا بودم . یادمه تو مدرسه ادیب مرحوم حاج حسین رفیعی معلم مابودن ،کلاس اول تو مدرسه خیلی شیطونی میکردم، موهام بلند بود موهامو گرفتن از زمین بلندم کردن .من دیگه مدرسه نرفتم .میرفتم رو پشت بوم ها قایم میشدم و مدرسه نمی رفتم. تا اینکه به خاطر اینکه پدرم تو ذوب آهن مشغول کار شدند  از اینجا رفتیم پابدانا. از کلاس دوم ابتدایی تا دیپلم اونجا بودم خدمت سربازی را هم همونجا بودم.سال63 اومدیم بهاباد و من 45 روز آخر خدمتم را در بهاباد گذروندم. سال 64 پس از پایان خدمت سربازی مغازه داری را شروع کردم و رو بروی بخشداری سابق مغازه ابزار فروشی داشتم تا سال 69 . از سال 69 رفتم تو بنیاد مسکن و کارمند بنیاد مسکن شدم و به عنوان کارمند امور اداری و وام و زمین به مدت 10 سال و سه ماه در بنیاد مسکن کار کردم .سال 79 توی روزنامه آگهی داده بودن که یک نفر نیرو میخوان برای ثبت احوال بهاباد ، باید جانباز باشه خانواده شهدا هم باشه سن هم تا 40 سال . دیگه فقط جور شده بود برای ما . رفتیم اونجا امتحان دادیم زنگ زدن که قبول شدید و  از تاریخ 27/3/79  اومدم تو ثبت احوال و از سال 87 هم به عنوان رئیس ثبت احوال بهاباد مشغول به خدمت می باشم .
برای من اسم شما یادآور تیم فوتبال "تلاش" و زمین خاکی ورزشگاه بهاباده.کمی از تیم "تلاش" و کلا اون دوران صحبت کنید
داستان تشکیل تیم فوتبال تلاش برمی گرده به سال 1363 .اون سال ما تازه اومده بودیم بهاباد .با چندتا از بچه ها تیم فوتبالی تشکیل دادیم که توی زمین خاکی ورزشگاه بازی می کردیم.اسم تیم را هم من توی روزنامه دیدم و گذاشتم "تلاش".اون زمان تشکیلات دولتی برای ورزش نبود.همه کارها را خود بچه ها انجام می دادند.من یادمه برای تهیه لباس و توپ از همه بچه ها نفری15-10 تومان جمع کردم که جمعا شد 300 تومان و با این پول ،لباس ،شورت وتوپ خریدم.یک آرمی هم برای تیم طراحی کردیم که با کلیشه روی لباسا چاپ کردیم.اون زمان هیچ کدام از زمین ها دروازه نداشت ما 3200 تومان پول از همه ورزشکارا جمع کردیم که من هنوز لیست نفرات را دارم از جمله شهیدان زینلی،نظری و علی اکبر جلیلی.با این پول برای سه تا زمین خاکی شامل ورزشگاه ،زمین خاکی روبروی سنگبری و زمین خاکی پارک شهرک دروازه درست کردیم .واقعا همت و پشتکار جوانهای اون زمان قابل مقایسه با بچه های الان نیست.
اون وقتا چند تا تیم فوتبال تو بهاباد بود؟
تیم تلاش ما بود که خیلی هم محبوب بود و طرفدار داشت.تیم معلم بود که من یادمه محمدعلی اخوان دروازه بانش بودن.هنرستان قدس و دبیرستان سیدمصطفی خمینی هم تیم داشتند.ما حتی از شهرهای دیگه تیم دعوت می کردیم میومدن اینجا با منتخب بهاباد بازی می کردن.مثلا یادمه ما با تیم های بافق،کوهبنان،رفسسنجان و نیر توی همین بهاباد بازی کردیم.تازه هزینه هاشون هم برعهده خودمون بود و ظهر تو خونه خودمون ناهار درست می کردیم و بهشون می دادیم.اون وقتا شور و حال عجیبی داشتیم .کم کم بچه ها یکی یکی ازدواج کردن و دیگه تیم تلاش هم از هم پاشید.
 

Viewing all articles
Browse latest Browse all 298

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>