اشعار زیر توسط دو نفر از عزیزان همشهری با موضوع "بهاباد" برای ما ارسال شده است که تقدیم حضور شما میگردد .لطفا دیدگاه و همچنین نقد خود را بر این اشعار در قسمت نظرات بنویسید.سایر اشعار در مورد بهاباد را در قسمت "شعر و ادب"میتوانید ملاحظه نمایید.بی صبرانه منتظر دریافت مطالب ارسالی شما عزیزان هستیم.
بـا مـن بـگو ای شهــر من ، درد تمـام سـال ها دردی کـه انـگار از ازل ، افتـاده اندر فـال ها
هرکس فقط گوید سخن ، از سرنوشت این وطـن گـویی نبرده پی چو من ، بر حقه ی رمال ها
با عزم خود بشکن وطن این حقه را، اما به هوش بـــنگر تمــام راه را پر می کنند از چـــــال ها
هــان! ســردی راه نجـاتت را ببیــن، ساکی ببنــد شاید برای این سفر، کـافی نباشد شال ها
گوشَـت پـر اسـت از صـحبت مـردان نــااهل زمـان نــگــذار بــگـذارد اثر، بر عزم تو جنجــــال ها
"عـرفـان" بــرایـت وزوز پشّــه نباشـد چیــزکی درصــورت زیبــا ببـین قبـحی نـدارد خـــال ها
ای بـهتـرین آبــادی مـن ، حــق خــود را بـاز گیــر تــا عــــاقبت آرام گـردد درد ما، احـــــوال ها
عرفان دادگرنیا