{xtypo_code}پای صحبت معلم بازنشسته آقای حاج محمد حسین زاده و همسر محترم ایشان {/xtypo_code}
درست است که بازنشسته است اما هیچ گاه بیکار ننشسته است.هر روز صبح پیاده روی می کند.شنا می رود.دوچرخه سواری می کند .بمب روحیه است.واقعا سرزنده تر و باروحیه تر از او ندیده ام.یکی از معلمان به یاد ماندنی مابود.معلم حرفه بود اما کلاسش برای ما بهتر از همه درسها بود.اگر کسی نمی دانست فکر می کرد سر کلاس تاریخ نشسته است از بس داستان تاریخی تعریف می کرد.ابتدای کلاس درس قبلی را می پرسید کسانی که درس نخوانده بودند سزایشان خط کش بود،اما همین که خط کش بر دستانشان فرود میامد باید می گفتند "به به".صدای بگو به به او هنوز در گوشم است.از مدتها پیش فکر مصاحبه با آقای حسین زاده در ذهنم بود.آبان ماه امسال به مناسبت روز تکریم بازنشستگان پای صحبت ایشان نشستیم اما متاسفانه این مصاحبه به موقع آماده نشد و افتاد برای این روزها.امیدواریم که مورد نظر شما عزیزان قرار گیرد.
گفت و گو :شیخ حسین حاتمی
یه معرفی مختصر از خودتون؟
من محمدحسین زاده هستم متولد 1332 بهاباد.31 سال و شش ماه معلم بودم و درحال حاضر بازنشسته آموزش و پرورش هستم.4 فرزند پسر دارم و هم اکنون به حرفه مرغداری مشغولم.
از دوران ابتدایی خود و وضعیت مدارس اون وقت برامون بگید
من از کودکی در بهاباد درس خوندم. مدرسه ادیب بودیم و معلمانی مثل آقای فخر ، آقای رفیعی و آقای جباری داشتیم که اینها اکثرا از بهترین معلم ها بودند و واقعا معلمای اون دوره ابهت داشتند.باور کنید من الان از قبر آقای حاج حسین رفیعی هم میترسم از بس ابهت داشتند. سالها در مدرسه ادیب تحصیل کردیم و آقای فخر خیلی زحمت برای ما کشیدن. با توجه به این که امکانات اون زمان صفر بود و با توجه به مشکلات اقتصادی اکثر خانواده ها، درس خوندن در زمان ما یه چیز خیلی مهمی بود .در بهاباد افرادی بودند که حتی اگه بچه شون را میفرستادن مدرسه توسط مردم تحریم میشدند، میگفتن اینا کافرند مخصوصا اگه دخترشون را میفرستادند مدرسه . نمونه هاش در بهاباد خیلی زیاده که مثلا بنده خدا دخترشو میفرستاد مدرسه، مغازه ها باهاش معامله نمی کردند و چیزی بهش نمی دادند که چرا این دخترشو فرستاده مدرسه . زمانی این بنده خدا کافرتر شد که دختراشو فرستاد یزد مدرسه . جالبه دخترای اون آقا بعد از تحصیل برگشتن بهاباد و سالها معلم بهاباد شدند و همشون هم الان بازنشسته هستند.یه زمانی اصلا سهمیه بندی بود که میگفتن این خانواده باید دوتا بچشو حتما بفرسته مدرسه که میومدن التماس میکردند که نه ما یکی بچمون را بیشتر مدرسه نمی فرستیم زمان ما به این صورت بود.
این یکی از مسائل مدارس بود مسئله دیگه در مورد مدارس اینه که اون موقع وضعیت بهداشتی و فرهنگی مدارس خیلی خراب بود .اصلا میتونیم بگیم از لحاظ بهداشتی زیر صفر بود و واقعا این همت معلمین و مردم خیر بهاباد بود که تو بهاباد مدرسه تشکیل شد .